عمر خیام با نام اصلی غیاثالدین ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری ریاضیدان، ستارهشناس، فیلسوف، و شاعر ایرانی قرن دوازدهم میلادی بود. خیام به عنوان یکی از تأثیرگذارترین دانشمندان قرون وسطی به شمار میرود. او رسالات متعددی در مورد فیزیک مکانیک، جغرافی، کانیشناسی و اخترشناسی نوشت.
عمر خیام که در نیشابور در شمال شرقی ایران به دنیا آمد، در سن جوانی به سمرقند عزیمت کرد و تحصیلات خود در آنجا کسب کرد. بعد از آن، وی به بخارا رفت و خود را به عنوان یکی از ریاضیدانان و اخترشناسان مهم عصر طلایی اسلام تثبیت کرد. خیام نویسنده یکی از مهمترین رسالات در مورد جبر پیش از دوران مدرن با عنوان فارسی جبر و مقابله (1070 میلادی) است. وی همچنین نقش مهمی در اصلاح سیستم تقویمی داشت.
اعتبار خیام به عنوان فیلسوف و آموزگار، و تعداد کم آثار فلسفی باقیمانده او، به اندازه نوشتههای علمی و اشعار وی مورد توجه قرار نگرفته است. محمود زمخشری عالم ایرانی در قرن پنجم و ششم هجری از خیام با عنوان «فیلسوف جهان» یاد کرد. خیام برای چند دهه فلسفه ابن سینا را در نیشابور، محل تولد و دفن خود، تدریس کرد. آرامگاه خیام یکی از شاهکارهای معماری ایرانی است که هر ساله به وسیله عده زیادی بازدید میشود.
در خارج از ایران و کشورهای فارسی زبان، خیام از طریق ترجمه آثارش و ترویج به وسیله دیگر دانشمندان بر روی ادبیات و جوامع تأثیرگذار بوده است و بیشترین تأثیر وی درکشورهای انگلیسی زبان صورت گرفته است. توماس هاید فیلسوف انگلیسی (1636-1703) اولین غیر ایرانی بود که به مطالعه خیام پرداخت. ادوارد فیتزجرالد (1809-83) با ترجمههای معروف خود و اقتباس رباعیات خیام، موجب شد که عمر خیام تبدیل به مشهورترین شاعر شرق در دنیای غرب شود.
عمر خیام در سال 1131 میلادی درگذشت و مقبره وی در باغ خیام قرار گرفته است. آرامگاه عمر خیام به وسیله هوشنگ سیحون معمار سرشناس ایرانی بازسازی شد.
افسوس که نامه جوانی طی شد / وان تازه بهار زندگانی طی شد / حالی که ورا نام جوانی گفتند / معلوم نشد که او کی آمد کی شد
خوش باش دمی که زندگانی اینست
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است / در صحن چمن روی دلافروز خوش است
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت / با یک دو سه اهل و لعبتی حور سرشت / پیش آر قدح که باده نوشان صبوح / آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت
امروز ترا دسترس فردا نیست / و اندیشه فردات به جز سودا نیست / ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست / کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
ای چرخ فلک خرابی از کینه توست / بیدادگری شیوه دیرینه توست / ای خاک اگر سینه تو بشکافند / بس گوهر قیمتی که در سینه توست
می نوش که عمر جاودانی اینست / خود حاصلت از دور جوانی اینست / هنگام گل و باده و یاران سرمست / خوش باش دمی که زندگانی اینست
برخیز و بیا بتا برای دل ما / حل کن به جمال خویشتن مشکل ما / یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم / زان پیش که کوزهها کنند از گل ما
گر یک نفست ز زندگانی گذرد / مگذار که جز به شادمانی گذرد / هشدار که سرمایه سودای جهان / عمرست چنان کش گذرانی گذرد
برخیز و مخور غم جهان گذران / بنشین و دمی به شادمانی گذران / در طبع جهان اگر وفایی بودی / نوبت به تو خود نیامدی از دگران
منبع نیکند
http://www.nikend.com/quote/author/omar-khayyam