جرج برنارد شاو (متولد 26 جولای 1856 – متوفی 2 نوامبر 1950) نمایشنامهنویس ایرلندی و یکی از بنیانگذاران مدرسه اقتصاد لندن بود. با اینکه اولین نوشتههای سودآور شاو نقد ادبی و موسیقی بود که در این زمینهها مطالب ژورنالیستی بسیار فصیحی نوشت، استعداد اصلی او در نوشتن نمایشنامه دراما بود به طوری که وی بیش از 60 نمایشنامه نوشت. شاو همچنین مقالهنویس و نویسنده رمان و داستان کوتاه هم بود. تقریباً تمام نوشتههای او مشکلات رایج اجتماعی را به شیوه طنز بیان میکرد که باعث میشد مضمون تلخ آنها قابل پذیرشتر شود. موضوعاتی که توجه شاو را معطوف میکرد شامل تعلیم و تربیت، ازدواج، مذهب، دولت، مراقبت از سلامت، و و امتیازات طبقاتی بود.
وی بیش از همه از چیزی که خود آن را بهرهکشی از طبقه کارگر تلقی میکرد عصبانی بود. شاو که سوسیالیستی سرسخت بود، بروشور و سخنرانیهای بسیاری در مورد جنبش فابینیسم نوشت. او سخنران ورزیدهای در پیشبرد اهداف این جنبش شد، که شامل حقوق برابر برای مرد و زن، کاهش سوءاستفاده از طبقه کارگر، لغو مالکیت خصوصی زمینهای حاصلخیز، و ترویج سبک زندگی سالم بود. برای مدت کوتاهی او در سیاست محلی فعال شد و و در شورای شهر سنت پانکراس مشغول به کار شد.
معروف بود که شاو دیدگاههای خود را با زبانی قاطع و محکم بیان کرد، چه در مورد گیاهخواری (که بر روی خود در دوران پیش از گیاهخواریش نام “آدمخوار” را گذاشته بود)، یا در مورد پیشرفت نژاد بشر (او لازمۀ بهسازی نژادی را ازدواج بین نژادی و همچنین ازدواج در بین طبقههای مختلف اجتماعی میدانست) و یا پرسشهای سیاسی (بر خلاف عقاید عموماً لیبرال خود، وی همواره به دموکراسی انتقادهایی وارد میکرد و حتی از دیکتاتورهای دهه 1930 نیز حمایت میکرد).
جرج برنارد شاو تنها کسی است که هم موفق به دریافت جازه نوبل ادبیات (1925) و هم جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی (1938) به ترتیب به خاطر تلاشهایش در زمینه ادبیات و تلاش وی بر روی فیلم پیگمالیون (فیلمی اقتباسی از نمایشنامهای از وی به همین نام) شده است. شاو تمام جوایز و افتخاراتی که به او پیشنهاد شده بود از جمله عنوان شوالیه را رد کرد.
میهن پرستی اعتقاد تو مبنی بر این است که این کشور برتر از همه کشورهای دیگر است چون تو در آن متولد شدی.
هیچ عشقی خالصانه تر از عشق به غذا وجود ندارد.
علم هیچ مشکلی را بدون بوجود آوردن ده تا مشکلِ بیشتر حل نمی کند.
دو تراژدی در زندگی وجود دارد. یکی نرسیدن به خواسته های قلبت، و دیگری رسیدن به آنها.
یک رابطۀ عشقی ایدهآل، رابطهای است که تماما از طریق نامه نگاری انجام شود.
هیچ وقت با یک خوک دست به یقه نشو. تو کثیف می شوی، و به علاوه، خوک از آن خوشش می آید.
کسی که دندان درد دارد فکر می کند تمام کسانی که دندانشان سالم است خوشحال هستند. انسان فقیر هم همین اشتباه را راجع به افراد ثروتمند می کند.
تو چیزها را می بینی و می گویی “چرا؟” ولی من چیزهایی را رویاپردازی می کنم که هیچ وقت وجود نداشتند و می گویم “چرا که نه؟”
اگر کوچکترین گوشۀ ذهنت را برای لحظهای خالی نگه داری، عقاید مردم از هر طرف به سمتت هجوم خواهند آورد.
او هیچ چیز نمیداند و فکر میکند همه چیز میداند. این بی تردید منجر به حرفهای در سیاست میشود.
منبع نیکند
http://www.nikend.com/quote/author/george-bernard-shaw